دسته
دوستان استقلالی
خدمات تبیان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 276019
تعداد نوشته ها : 134
تعداد نظرات : 47
Rss
طراح قالب
این هم داستان تقریبا کامل سری Prince Of Persia
داستان بازی در مورد ساعت شنی وشن های داخل ان (sand) است که در این جزیره
ساخته شده.این ساعت شنی توسط ماهاراجا از این جزیره دزدیده شده وبه هند میره و بعد که پرنس ولشکرش به اونجا حمله می کنند به هین ساعت دسترسی پیدا میکنندو پرنس اونو باز میکنه وشن ها بیرون می ایندو...(داستان پرنس 1)
خب حالا اگه از ابتدای دموی اول پرنسکه من توی cd پرنس پیداش نکردم بگذریم که معلوم نیست ایا پرنس داره ماجرا رو تعریف میکنه یا نه.داستان بدین ترتییب شروع
می شه که پرنس با پیرمردی در حال صحبت است.
پیرمرد به پرنس میگه در جزیره زمان ,ساعت شنی ساخته شده و ماهاراجا ساعت رو از اونجا دزدیده.
پرنس متوجه میشه که هفت سال پیش اشتباهی کرده.بله اون ساعت شنی رو باز کرده.
پیرمرد به پرنس میگه هر کسی اون ساعت رو باز کنه خواهد مرد.پرنس به پیرمرد میگه که برای اولین بار است تو زندگی اش میترسه.پیرمرد به پرنس میگه که تو خواهی مرد و یک هیولا (داهاکا)که نگهبان time line است تو رو میگیره و تو میمیری.
پرنس هم تصمیم میگیره که به جایی که منتظر مرگ بمونه سعی کنه که سر نوشت خودشو عوض کنه.پس به پیر مرد میگه که به اون جزیره و به زمانی که شنها ساخته شده اند می ره وجلوی ساخته شدن انها رو میگیره وبنابراین وقتی که شن ها ساخته نشوند دیگه باز کردن ساعت شنی هم مشکلی ایجاد نمیکنه و داهاکا هم با اون دیگه کاری نخواهد داشت.
در نهایت پیرمرد به پرنس میگه که برو ولی بدون که سفر تو پایان خوشی نداره و
نمیتونی سرنوشت خودت رو عوض کنی.هیچ بشری نمیتونه!!
با این همه پرنس تصمیم به رفتن میگیره وسوار بر کشتی به سمت جزیره حرکت میکنه
ولی در بین راه یک کشتی به انها حمله میکنه پس از در گیری با موجوداتی .پرنس با زنی به نام shadee روبرو میشه که میخواهد پرنس رو بکشه...
پرنس با shadee درگیر میشه در حین نبرد .shadee پرنس رو توی اب می ندازه(حالا یا در حین نبرداین گونه می شود و یا شاید shadee ازپرنس چشم ابی ما خوشش اومده و دلش نیومده اونو بکشه).به هر صورت پرنس توی اب میافته و کشتی اش هم نابود میشه.اب پرنس رو به جزیره میاره .
پرنس توی جزیره دوباره با shadee روبرو میشه و shadee فرار میکنه .پرنس اونو دنبال میکنه .shadee وارد مکانیسمی میشه که اونو به زمان گذشته (زمان ایجاد شدن ماسه(sand))می بره.پرنس اونو دنبال میکنه و او هم به اون زمان میره .
پرنس در حین تعقیب کردن shadee موجود دیگری رو میبینه (که بعدا میفهمه خودش بوده).
پرنس در سالن اصلی قصر,shadee رو میبینه که داره یک زن رو به پایین می ندازه(اما برای چه؟بازهم عجله نکنید )پرنس بهshadee میگه که به اون زن کاری نداشته باش و بیا کار نیمه تماممون رو تمام کنیم.

این هم داستان تقریبا کامل سری Prince Of Persia
داستان بازی در مورد ساعت شنی وشن های داخل ان (sand) است که در این جزیره
ساخته شده.این ساعت شنی توسط ماهاراجا از این جزیره دزدیده شده وبه هند میره و بعد که پرنس ولشکرش به اونجا حمله می کنند به هین ساعت دسترسی پیدا میکنندو پرنس اونو باز میکنه وشن ها بیرون می ایندو...(داستان پرنس 1)
خب حالا اگه از ابتدای دموی اول پرنسکه من توی cd پرنس پیداش نکردم بگذریم که معلوم نیست ایا پرنس داره ماجرا رو تعریف میکنه یا نه.داستان بدین ترتییب شروع
می شه که پرنس با پیرمردی در حال صحبت است.
پیرمرد به پرنس میگه در جزیره زمان ,ساعت شنی ساخته شده و ماهاراجا ساعت رو از اونجا دزدیده.
پرنس متوجه میشه که هفت سال پیش اشتباهی کرده.بله اون ساعت شنی رو باز کرده.
پیرمرد به پرنس میگه هر کسی اون ساعت رو باز کنه خواهد مرد.پرنس به پیرمرد میگه که برای اولین بار است تو زندگی اش میترسه.پیرمرد به پرنس میگه که تو خواهی مرد و یک هیولا (داهاکا)که نگهبان time line است تو رو میگیره و تو میمیری.
پرنس هم تصمیم میگیره که به جایی که منتظر مرگ بمونه سعی کنه که سر نوشت خودشو عوض کنه.پس به پیر مرد میگه که به اون جزیره و به زمانی که شنها ساخته شده اند می ره وجلوی ساخته شدن انها رو میگیره وبنابراین وقتی که شن ها ساخته نشوند دیگه باز کردن ساعت شنی هم مشکلی ایجاد نمیکنه و داهاکا هم با اون دیگه کاری نخواهد داشت.
در نهایت پیرمرد به پرنس میگه که برو ولی بدون که سفر تو پایان خوشی نداره و
نمیتونی سرنوشت خودت رو عوض کنی.هیچ بشری نمیتونه!!
با این همه پرنس تصمیم به رفتن میگیره وسوار بر کشتی به سمت جزیره حرکت میکنه
ولی در بین راه یک کشتی به انها حمله میکنه پس از در گیری با موجوداتی .پرنس با زنی به نام shadee روبرو میشه که میخواهد پرنس رو بکشه...
پرنس با shadee درگیر میشه در حین نبرد .shadee پرنس رو توی اب می ندازه(حالا یا در حین نبرداین گونه می شود و یا شاید shadee ازپرنس چشم ابی ما خوشش اومده و دلش نیومده اونو بکشه).به هر صورت پرنس توی اب میافته و کشتی اش هم نابود میشه.اب پرنس رو به جزیره میاره .
پرنس توی جزیره دوباره با shadee روبرو میشه و shadee فرار میکنه .پرنس اونو دنبال میکنه .shadee وارد مکانیسمی میشه که اونو به زمان گذشته (زمان ایجاد شدن ماسه(sand))می بره.پرنس اونو دنبال میکنه و او هم به اون زمان میره .
پرنس در حین تعقیب کردن shadee موجود دیگری رو میبینه (که بعدا میفهمه خودش بوده).
پرنس در سالن اصلی قصر,shadee رو میبینه که داره یک زن رو به پایین می ندازه(اما برای چه؟بازهم عجله نکنید )پرنس بهshadee میگه که به اون زن کاری نداشته باش و بیا کار نیمه تماممون رو تمام کنیم.
پرنس shadee رو میکشه و زن قرمزپوش رو نجات میده,shadee در هنگام نابود شدن(تبدیل به شن شدن)به پرنس میگه که :تو احمقی.تو نمیدونیو نمی تونی سرنوشتت رو عوض کنی؟
زن قرمز پوش به پرنس میگه که اینجا رو ترک کن ولی پرنس میگه من باید امپراطور رو ببینم.
پرنس به راهش ادامه میده تا به اتاق ساعت شنی میرسه اونجا دوباره با زن قرمز پوش روبرو میشه .زن قرمز پوش به پرنس دوباره میگه که اینجا رو ترک کن.ولی پرنس به اون میگه که:او باید امپراطور رو ببینه و سرنوشت خودش رو عوض کنه و باید جلوی ساخته شدن شنها رو بگیره ولی زن قرمز پوش به پرنس میگه که:امپراطور امروز در حال ساختن شن ها ست وکسی رو نمیبیند.در ضمن اگر تو رو ببیند,تو رو میکشه.
ولی پرنس به اون میگه من زندگی تو رو نجات دادم پس باید کمکم کنی.
زن قرمز پوش به پرنس میگه که:درب اتاق امپراطور بسته است.برای باز شدن در باید دو مکانیسم رو فعال کنیم.پرنس از زن قرمز پوش اسمش رو میپرسه و او میگه:کالینا.
پرنس بعد از فعال کردن دو مکانیسم,وقتی که به سالن اصلی میرسه دوباره با اون موجود شبه خودش روبرو میشه وهمچنین سرو کله داهاکا هم پیدا میشه .داهاکا اون موجود میگیره و میره .بعد پرنس به اتاق ساعت شنی بر میگرده.دراونجا دوباره با کالینا روبرو مشه و به او میگه که این جزیره رو رها کنه و با پرنس به بابیلون بیاید تا زندگیه جدیدی روشروع کنه.
ولی کالینا قبول نمیکنه و میگه که نمیتونم
وقتی پرنس وارد اتاق امپراطور می شه کالینا در اتاق رو می بنده.
پرنس بهش مگه که:چیکار میکنی.اینجوری ما رو تو تله می ندازی.امپراطور کجاست؟
کالینا هم به سمت صندلی امپراطور میره و دوتا شمشیر رو بر می داره.پرنس در اینجا میفهمه که کالینا همون امپراطوره.
کالینا به پرنس میگه:من امیدوار بودم که داهاکا تو رو بکشه و برای اینکه جلوی اومدن تو رو به این جزیره بگیرم shadee رو فرستادم که تو رو بکشه.
پرنس:اما برای چی؟
امپراطور:سرنوشت من اینه که در زمان اینده(زمان پرنس)به دست تو کشته بشم(یعنی پایان اول بازی به عبارت دیگه کالینا از پایان دوم بازی خبر نداره) و من هم برای اینکه از این کار جلوگیری کنم و سرنوشتم رو عوض کنم باید تو رو بکشم چون تو قبول نکردی که از اینجا بری و امروز فقط یکی از ماها میتونه سرنوشت خودش رو عوض کنه .
پرنس کالینا رو میکشه و ناگهان ماسه ها همه جا رو میگیرند پرنس ما به خیال اینکه همه چیز تموم شده به دنبال راهی می گرده تا از جزیره خارج بشه که ناگهان دوباره
سرو کله داهاکا پیدا میشه .
پرنس از دست او فرار می کنه پرنس که بسیار متعجبه با خودش میگه : من خودم دیدم که امپراطور نابود شد پس نباید شنها بوجود بیایند و نباید در ساعت شنی اون شنها باشند.
اشتباه من کجا بوده پرنس که حسابی نا امید شده با خودش میگه چه چیزی توی
time line نوشته شده که نمی تونم تغییرش بدم در حین همین نا امیدی ناگهان
نوشته های رو روی دیوار میبینه (البته چه عجب که عربی نیستند ) که نحوه دزدیده شدن ساعت شنی به وسیله ماهاراجا رو بیان می کنه .
پرنس متوجه می شه که ماهاراجا هم هنگامی که به ساعت شنی می رسه به وسیله کسی کشته میشه ولی با زدن ماسک مخصوصی شانس دوباره ای پیدا می کنه و به زمان کشته شدن خودش میاد و اون فرد رو میکشه و تنها با مردن بعد دیگر خودش اون ماسک از صورتش برداشته می شه به عبارت دیگر اون ماسک شانس دوباره ای به افراد میده (حالا از اینکه ماهاراجا از کجا میدونسته که کشته می شه
ورفته وماسک رو پیدا کرده بگذریم چون در بازی هم چیزی راجبش گفته نشده)
پس پرنس تصمیم می گیره که ماسک رو پیدا کنه و یک شانس دیگه برای متوقف کردن شنها داشته باشه بنابراین امیدوارانه به راهش ادامه میده تا اینکه به اتاق امپراطور می رسه.پرنس متوجه می شه که ....
پرنس متوجه میشه که با کشته شدن کالینا در زمان گذشته ماسه ها منتشر شدند و به درون ساعت شنی رفته اند بنابراین خود پرنس در بوجود اوردن ماسه ها نقش داشته و تصمیم می گیره ماسک رو پیدا کنه واز کشته شدن کالینا در زمان گذشته بوسیله خودش جلوگیری کنه .
پرنس پس از پیدا کردن ماسک اونو به صورتش میزنه و ناگهان تبدیل به موجودی میشه
که در طول مسیر بارها اونو دیده و اخرین بار هم بوسیله داهاکا نابود می شه و متوجه
می شه که اون موجود در حقیقت خودش بوده .
پرنس با خودش می گه : وقتی که اون موجود بمیره در حقیقت خودش می میره چون
کشته شدن در اون بعد باعث از بین رفتن خودش و تمام دوستان واشنایان اون میشه
و متوجه میشه در تمام این مدت اون موجود قصد اگاه کردن او رو داشته نه کشتنش
(دایره بودن زمان ).
پرنس ما به راهش ادامه میده درست به موازات بعد دیگر خودش در حین راه کالینا و
shadee رو می بینه که با هم صحبت می کنند (لحضه قبل از رسیدن پرنس به shadee
در دفعه اول ) که کالینابهshadee میگه باید به زمان پرنس بره وجلوی پرنس رو بگیره.
در ادامه دوباره کالینا و shadee رو میبینه که دارند با هم صحبت می کنند .
( قبل از نبرد پرنس باshadee در قصر ) shadee به کالینا میگه : پرنس خیلی قوی و اون
به جزیره رسیده و الان در زمان ماست کالینا عصبانی میشه وبه shadee میگه باید
اونو نابود کنی . shadee قبول نمی کنه که به خاطر امپراطور (که میخواهد سرنوشت
خودش رو عوض کنه) دوباره با پرنس درگیر شه و خودش رو به خطر بیاندازه بنا براین
امپراطور وshadee شروع به جنگیدن می کنند و پرنس هم در لحضه ای میرسد کهshadee داره امپراطور رو به پایین می اندازد و بی خبر از همه جا shadee رو می کشه .
(قبلا گفته شده بود).
پرنس با ماسکی که به صورتش هست تصمیم می گیره مانع به کار انداختن دو مکانیسم در بشه ولی در این کار موفق نمیشه بنابراین وقتی در سالن اصلی قصر به خودش میرسه ...
پرنس وقتی در سالن اصلی قصر به خودش می رسه و داهاکا هم میاد تصمیم می گیره که به بعد دیگر خودش اجازه عبور نده بنابر این این بار پرنس بدون ماسک رو می گیره و چون بعد دیگد پرنس از بین میره بنابراین ماسک از صورت پرنس ما جدا میشه .(تغییر سرنوشت)
پرنس وارد اتاق ساعت شنی می شه و دوباره با کالینا روبرو می شه و همان صحبتهای قبلی رو انجام می ده . البته پرنس از همه چیز خبر داره پس وارد اتاق امپراطور می شوند و پرنس بدون هیچ مقدمه ای به سراغ صندلی امپراطور می ره و شمشیر ها رابه کناری می اندازد . و به کالینا می گه که این راه درست نیست با من به زمان حال بیا .
و شمشیر ها رو به گوشه ای می اندازد اما کالینا قبول نمیکنه و میگه که تو زمان اینده
تو منو نابود میکنی و من باید سرنوشتم رو عوض کنم و به طرف پ رنس حمله کنم پرنس به طرف مکانیسم حرکت زمان می ره و موفق میشه که در حین درگیری کالینا رو به درون ان بیاندازه و خودش هم به داخل ان میره .
وقتی که در زمان حال پرنس به کالینا میرسه بهش میگه من سرنوشتم رو عوض کردم تو هم (پایان اول ) میتونی این کارو بکنی ولی کالینا به پرنس اجازه صحبت نمیده و میگه من زندگی رو انتخاب میکنم و تو مرگ رو پس دوباره به پرنس حمله میکنه و هرچه
پرنس میخواهد به کالینا توضیح دهد کالینا نمیذاره و بالاخره به دست پرنس کشته
می شه و شنها اونجا پخش می شوند بعد از مرگ کالینا سر و کله داهاکا پیدا میشه
پرنس با خودش میگه :شنها اینجا هستند پس نباید تو ساعت شنی باشند پس داهاکا اینجا چه میکنه .که ناگهان جسد کالینا رو بر می داره و به درون خودش
می فرسته .
پرنس با خودش میگه :اون چیزی که زمان بندی شده دیگه وجود نداره وداهاکا داره کارش رو انجام میده (و به عبارت دیگر وظیفه داهاکا در اینجا جمع کردن شنها در زمان
حال و دیگه وظیفه اش کشتن پرنس نیست) بغد داهاکا به سمت پرنس میاید و طلسم روی سینه پرنس که اخرین باقی مانده the sand of time رو میگیره و ناپدید میشه چون دیگه نباید ماسه ها وجود داشته باشند.
پرنس با خودش میگه من فقط خودم رو نجات ندادم بلکه the sand of time رو هم حذف کردم و میگه سرنوشت خودمو عوض کردم پس به طرف بابیلون راه میافته ولی اونجا رو در اتش میبینه و با خودش میگه که:من چی کار کرده ام و در پایان همان گفته پیرمرد تکرار میشه و اما پایان دوم ...
ولی پایان دوم:
پرنس وقتی در زمان حال به کالینا می رسه به او می گه : تو چی در time line دیدی که نمی تونه عوضش کنی و می گه من خودم رو از دست هیولایی رها کردم تو هم می تونی سر نوشت رو عوض کنی . کالینا میگه : تو اینو میگی ولی در time line اینگونه نوشته شده . در همین موقع دوباره داهاکا سر و کلهاش پیدا میشه .
پرنس می گه : نه نه ! این امکان نداره . من نذاشتم کالینا در گذشته بمیره .
ولی این بار داهاکا با پرنس کاری نداره و به سراغ کالینا میره .
پرنس متوجه میشه که با اوردن کالینا به زمان حال او را محکوم به نابودی کرده (همانطور که در time line نوشته شده ) حالا چه به دست خودش و چه به دست داهاکا.
پرنس با شمشیری که در دست داره به مبارزه با داهاکا می پردازه و اونو نابود
می کنه و در نهایت داهاکا در اب می افته و پرنس و کالینا جزیره را ترک می کنند
که با هم زندگی جدیدی رو در بابیلون شروع کنند ولی باز نشان میده که بابیلون داره تو اتیش می سوزه و فرد سیاه پوشی تاجی رو از روی زمین بر میداره و میگه: هر چیزی مال تو است مال من است و مال من خواهد شد . 


سه شنبه بیست و چهارم 10 1387
X